عکس نوشته عاشقانه قلبی زیبا و جدید از اسم دخترانه ی المیرا elmira با کیفیت بالا برای پروفایل،دانلود بهترین تصاویر طراحی شده در مدل ها و طرح های مختلف انگلیسی و فارسی از اسم المیرا،گالری عکس های متفاوت جذاب و شیک در اشکال گرافیکی فانتزی و نقاشی شده و با فونت های سه بعدی و نستعلیق از اسم المیرا
نشست رو صندلی
سیگارشو روشن کرد
دستشو کرد تو موهاش
کلافه بود،با هرکامی که ازسیگارش میگرفت حرفاشو قورت میداد،نشستم کنارش گفتم:بس نیست؟؟؟
گفت:نفسام؟؟
گفتم:خجالت نمیکشی؟؟
گفت:تنها چیزی که میکشم سیگاره
گفتم:دست بردار دِ اخه
به جووونیت رحم کن..
گفت:جوونیم بهم رحم نکرد!
باهم خوب نیست رابطمون,.ینی تا اومدم باش اشنا شم گذاشت رفت..
گفتم:لعنتی حیفه نفساته..
میدونه انقدر غرقشی؟؟؟
میدونه داری نفساشو ازش میگیری؟؟
اصلااا میدونه داری چه بلایی سراین عشق میاری؟؟تو یه ترسویی که داری ترساتو سرسیگارت خالی میکنی
گفت:نمیدونه دوسش دارم
نمیدونه خنده هاش دنیامن
نمیدونه نفسام که باید ببخوره توصورتشو میذارم پای سیگارم که نخوره به یکی غیر اون
گفت دیوونشم ...خندیدوادامه داد:هه
حس خوبیه ندونه و دوسش داشته باشی..
گفتم:حس خوبترش اینه که بشینه کنارت
اینجا رو این صندلی
دستاش تو دستات
نگاهش تو نگاهت
سرش رو شونه ات
گفت :بسه،نمیخوام اینارو
فندکو زد زیر سیگاربعدیو رف تو فکر
نگاش کردم
بغض کردم
گفتم:بش بگو دوسش داری
شاید دیرشه
خیلی دیر
پاشدم که برم
موندنم کنارش خلوت و خودشو سیگارش که نفساشو بپاش میریخت عذابم میداد
گفت:دیر شده
خیلی دیر...
گفتم:خدا اون بالا نشسته که برامون قسمتشو ببافه اونکه نیستی هستی؟؟
گفت:نه ولی دوسش دارم !!
تا حالا کسیو اینجوری دوست داشتی تو؟؟؟
دوست داشتنت وحشی شده؟؟
شده که ترس رسیدن بهش و تموم شدن نفسات عذابت بده و دوست داشتنتو با دود سیگار قورت بدی؟؟
نگاش کردم
بغض کردم
حرفی نداشتم برا این همه دیووونگی بی مثال یک قلب عاشق
بغض کردمو داشتم به معشوقه اش حسودی میکردم
و بغضم اشک شد رو گونم
دلم میخاست دنیا دنیا بمیرم برا اینهمه غمش..
من دلم ضعف رفت واسه این دوست داشتنی که خیلی از مارو سیر نکرد..
باصداش بخودم اومد
دستش اومد رو گونم
سرد و لرزون غمایی ک گریه کردمو پاک کرد و گفت:بخند دیووونه
خنده هات قشنگن..
دلت ضعف نره برا این دوست داشتن من ها
بخند شاید یکیم مثه من اینجوری دیوونت بود و خنده هات دنیاش
بخند..
نفساشو پاشید تو صورتم..
نگاهش تو نگاهم..
تنم لرزید
دلم لرزید
و گفتم:سیگار داری...؟!